معنی از مذاهب سنی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

مذاهب

مذاهب. [م َ هَِ] (ع اِ) ج ِ مَذْهَب. رجوع به مذهب شود: در این که گفتم معما و تأویل نیست به هیچ مذهب از مذاهب که استعمال رخصت می کند. (تاریخ بیهقی ص 318). کسی را در اختلاف مذاهب و تنازع مناصب مجال نماند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 436).
- مذاهب اربعه، مذهب های چهارگانه ٔ اهل سنت که عبارت است از حنفی، شافعی، حنبلی و مالکی.


سنی

سنی. [س َ ن َ] (اِ) آهن و فولاد. (برهان) (آنندراج).

سنی. [س َ نی ی] (ع ص) رفیع. بلند. (آنندراج) (غیاث). مرد رفیع. (برهان). بلند. (منتهی الارب). بزرگ. گران قدر:
هست او شریف و همت او همچو او شریف
هست او سنی و همت او همچو او سنی.
منوچهری.
خدایگانا همواره قدر و همت تست
یکی سنی و رفیع و یکی بلند و خطیر.
مسعودسعد.
محلش سنی باد و دولت هنی
جهانش رهی باد و گردون غلام.
مسعودسعد.
و منزلت رفیع و درجت منیف و رتبت سنی او انحطاط و انحدار نپذیرد. (سندبادنامه ص 27). سلطان را آن فتح سنی و نجح هنی تمام گشت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). همگنان را در مجلس انس بنشاند و هر یک را به عوارف سنی و عواید جسیم بنواخت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
من بدان افراشتم چرخ سنی
تا علو عشق رافهمی کنی.
مولوی.
پهلوان در ناله آمد کای سنی
مر مرا کشتی چه صورت می زنی.
مولوی.
من فقیرم از زر و از سر غنی
صدهزاران سر خلف داد آن سنی.
مولوی.
|| روشن و تابان. (غیاث) (آنندراج).

سنی. [س ِ] (اِ) مخفف سینی است و آن خوانی باشد که از طلا و نقره و مس و برنج سازند. (برهان) (آنندراج). || ریم آهن. (برهان) (آنندراج) (الفاظ الادویه).

سنی. [س ُن ْ نی] (ص نسبی) منسوب به سنت که ضدّ بدعت باشد. (الانساب سمعانی).

سنی. [س ُن ْ نی] (اِ) نوعی از ماهی باشد در ملتان و گوشت آن بغایت لذیذ میشود. (برهان) (آنندراج) (فهرست مخزن الادویه).

سنی. [س ُن ْ نی] (ص نسبی) اهل سنت و جماعت. (برهان). منسوب به سنت. مقابل شیعی:
تا هست خلاف شیعی و سنی
تا هست وفاق طبعی و دهری.
منوچهری.
وین سنّیان که سیرتشان بغض حیدر است
حقا که دشمنان ابوبکر و عمرند.
ناصرخسرو.
سنیان گویند که حاشا و کلا بلکه این دست و پا محسوس سخن گوید. (فیه ما فیه چ دانشگاه ص 107). سنیان گویند که این وقتی باشد که او یک لون نماید. (فیه مافیه دانشگاه ص 113).


تاریخ مذاهب

تاریخ مذاهب. [خ ِ م َ هَِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) تاریخی که از مذاهب مختلف بحث کند. رجوع به تاریخ ادیان شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

مذاهب

‎ روش ها، دین ها (اسم) جمع مذهب طریقه ها روشها، شعبه های دینی: در آنجا ازاغلب مذاهب مردم بودند، دینها ادیان.

فرهنگ فارسی آزاد

مذاهب

مَذاهِب، مَذهَب ها (به معانی مذهب توجه شود)،

فرهنگ معین

سنی

پیرو سنت پیغمبر، پیرو فرقه ای از مسلمانان که قایل به خلافت ابوبکر و جانشینان اویند. [خوانش: (سُ نّ) [ع.] (ص نسب.)]


مذاهب

جمع مذهب.، دین ها و آیین ها، روش ها، طریقه ها. [خوانش: (مَ هِ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

سنی

آهن،
ریم آهن،
سینی،

کسی که پیرو اهل سنت پیغمبر و قائل به خلافت ابوبکر و جانشینان او است،

معادل ابجد

از مذاهب سنی

876

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری